فكر اينكه ما يك بچه داشته باشيم كه بتونه از دنياي واقعي خارج بشه و به جايي بره كه قدرت و آزادي داره، واقعا من رو خوشحال ميكنه. پدر و مادر من ، هر دو اهل لندن بودند .آنها در قطار كه از ايستگاه كينگركراس لندن ، به آرجورات اسكاتلند مي رفت با هم آشنا شدند . در آن موقع هر دو 18 سال داشتند . پدر من به اسكاتلند مي رفت تا به « نيروي دريايي سلطنتي » ملحق شود . مادرم نيز به اسكاتلند رفت تا به«انجمن حقوق زنان بپيوندد مادر من در آن روز گفته بود كه سردش سردش شده است و پدرم كتش را به او داده بود تا گرم شود ....---------------------------------------فایل در فرمت Doc میباشد و برای استفاده از آن باید از نرم افزارهایی مانند Word و مشابه آن استفاده کنید .