طاعون ماجرای شهر آرام و خوشبختی را بازگو می کند که در
کمال بی خبری طاعون به ان حمله ور می شود و ارتباط شهر با همه جا قطع می
شود . کامو در رمان به بررسی حالات و روحیات افراد در زمان های مختلف این
دوره پرداخته است . حس همدلی ، وحشیگری ، عذاب وجدان و .... در یک بلای
همگانی . وقتی در ناامیدی به یاد خوشی ها و کارهای تلخ گذشته هستیم ....
خیلی
کتاب قشنگ و دقیقی بود به خصوص خیلی خوب تغییرات احساسات ادمی در چنین
شرایطی را نشون داده بود ..... به یاد اوردن خوشبختی بعد از اتمام ان
......
یک جای توی کتاب گفته می شود که همه کس طاعون را درون خودش داره
و کار شرافتمندانه اینه که نذاره طاعون وجودش به دیگری سرایت کنه و.....
به نظرم طاعون و کوری فوق العاده شبیه به هم بودن
کتابی که خوندم ویرایش سال 1360 بود یعنی مسن تر از خودم ... قیمتش هم 40 تومن بود
قسمت های زیبایی از کتاب
تلگراف به عنوان یگانه وسیله ارتباطی در دست ما باقی ماند .
موجوداتی که از راه فکر و قلب و چشم به هم مربوط بودند مجبور شدند نشانه
های این وابستگی قدیمی را در حروف درشت یک تلگرام ده کلمه ای جستجو کنند و
چون فرمول هایی که در تلگراف ها به کار می روند زود تمام می شوند ، زندگی
های مشترک طولانی یا شور و عشق های دردناک به زودی در مبادله پیاپی عبارتی
از این قبیل خلاصه شد " حالم خوب است . به یاد توام . قربانت "
اما اگر بردن بازی فقط همین بود، زیستن ، تنها با انچه انسان
می داند و انچه به یاد می اورد و محروم از انچه ارزو دارد ، چه دشوار بود .
همه بدبختی انسان ها از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمی زنند .
به این ترتیب شکنجه همه زندانی ها و همه تبعید شدگان را تحمل می کردند که عبارت است از زندگی با خاطرات بی ارزش
چرا خود شما اینهمه فداکاری به خرج می دهید در حالی که به خدا ایمان ندارید ؟ .....
ریو
بی آنکه از تاریکی خارج شود گفت : ....... اگر به خدای قادر مطلق معتقد
بود از درمان مردم دست بر می داشت و این کار را به خدا وا می گذاشت . اما
هیچ کس در دنیا ..... به خدایی که چنین باشد اعتقادی ندارد زیرا هیچ کس خود
را صد درصد تسلیم نمی کند .
( مکالمات شخصی را از وسطش حذفیدم )
همه شب در بلوارها ، پیرمرد مومنی که کلاه شاپو و کراوات پهن
دارد از میان مردم می گذرد و بیهوده و پیاپی تکرار می کند "خدا بزرگ است .
به سوی او بیایید " . بر عکس همه مدرم به سوی چیزی می دوند که آنر خوب نمی
شناسند و یا به نظرشان واجب تر از خداوند جلوه می کند . در آغاز وقتی تصور
می کردند این هم مرضی است مثل مرض های دیگر مذهب جای خود را داشت . اما
وقتی که دیدند حدی است به یاد خوش گذرانی افتادند
:: بازدید از این مطلب : 174
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0