بخشی از داستان کتاب اوهام:باز نيمه شبي عجيب از راه رسيد. باد هولناكي سراسر خانه وحشت را فرا
گرفت.همه چيز در دهان سكوت بلعيده شده بود. درخت ها از خوف
مي خواستند پا دربياورند و تاخت و تاز كنند. هوا سرد و مه آلود بود.برف
سنگيني مي باريد و منظره از دوردست شكل عجيبي داشت.طلسمي سنگين
آن را قفل و زنجير كرده بود و همه چيز مانند فيلم ها مي ماند و حواسي كه
دوردست را در نظر مي گرفت.هيچ رهگذري نمي گذشت و هيچ كس حق........................
:: برچسبها:
اوهام ,
آموزشی ,
:: بازدید از این مطلب : 43
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0